شرح كلي تاريخ ايران از آغاز تا كنون

۲۹ بهمن ۱۴۰۲
۱۱:۰۷:۴۹
ايران
نظرات (0)

تاريخ ايران

تاريخ ايران از آغاز تا كنون

اين مقاله به تاريخچه ايران بزرگ كه به نام ايران زمين يا ايرانشهر نيز معروف است، مي پردازد كه منطقه جغرافيايي و حوزه فرهنگي فلات ايران و دشت هاي اطراف آن را در بر مي گيرد.

اين شامل ايران، بخش قابل توجهي از قفقاز، و آسياي مركزي مي شود. مفهوم تاريخي ايران شامل مرزهاي سياسي سرزمين هايي است كه زماني توسط ايرانيان اداره مي شد و همچنين مناطقي در امتداد رودخانه هاي ميانه، بيشتر ارمنستان و قفقاز جنوبي.

هگل، فيلسوف نامدار آلماني، ايرانيان را نخستين ملت تاريخي و امپراتوري ايران را نخستين امپراتوري تاريخ مي‌دانست.

هنگام بررسي تاريخ ايران، تمايز بين تاريخ ملل و اقوام ساكن در مرزهاي امروزي ايران از قديم الايام و كساني كه خود را به نوعي ايراني در محدوده جغرافيايي وسيع‌تر ايران بزرگ معرفي مي‌كنند، بسيار مهم است.

(ايرانشهر). تاريخ ايران اغلب با ورود آريايي‌ها همراه است كه نام آن را به اين كشور دادند. با اين حال، ذكر اين نكته ضروري است كه ايران قبل از ورود آنها خالي از سكنه و غير متمدن نبوده است.

قبل از آريايي‌ها، تمدن‌هاي باستاني در فلات ايران رشد مي‌كردند و رو به زوال بودند و برخي هنوز شكوفا مي‌شدند.

به عنوان نمونه مي توان به تمدن نوشيجان در ملاير شهر سوخته، ساكنان تپه سيلك در كاشان، تمدن ايلام در شمال خوزستان، مينايي ها در بوكان كردستان و جنوب آذربايجان غربي، تمدن پارساوا در پيرانشهر، تمدن جيرفت در كرمان اشاره كرد.

پادشاهي اليپي در كرمانشاه و كردستان، تمدن لولوبيان در كرمانشاه، كردستان و آذربايجان، تمدن گوتيان در كردستان، كرمانشاه و آذربايجان، تپه حسنلو در جنوب آذربايجان، تمدن گنج دره غربي در هرسين، كرمانشاه، تمدن زيويه.

در سقز كردستان، تمدن تپه گوران در گيلانگرب كرمانشاه، تمدن شيخي آباد و تپه جاني در دينور كرمانشاه، تمدن گودين تپه در كنگاور كرمانشاه، تپه علي كش در ايلام، تمدن اسكندري در هفشجان، اورارتو.

تمدن در آذربايجان، تپه حصار در دامغان سمنان، تپه شهداد در كرمان، تپه گيان در نهاوند همدان، تمدن كاسي در بن رودان و بعدها در زاگرس، تپورها در طبرستان (مازندران) و بسياري ديگر در سراسر سرزمين ايران است.

اطلاعات عمومي جغرافياي ايران

برتولد اسپولر استدلال مي كند كه اطلاعات تاريخي موجود در مورد ايران، تصوير واضح و دقيقي از مرزهاي سرزميني آن ارائه نمي دهد. داده‌هاي موجود براي تعيين دقيق مناطقي كه ايران را تشكيل مي‌داد كافي نيست و ما را با درك مبهم و محدودي مواجه مي‌كند.

پس از گسترش اسلام، ويژگي‌هاي طبيعي مانند رشته‌كوه‌هاي زاگرس و امتداد آن به قفقاز به‌عنوان مرزهاي ايران مطرح شد. ايران، ارمنستان و آذربايجان جزو اين مناطق بودند كه تا كرانه هاي بيلقان و دربند در سواحل غربي درياي خزر امتداد داشتند.

سرزمين هاي ديلم، گيلان و مازندران در كرانه هاي جنوبي درياي مازندران عليرغم استقلال سياسي، چه قبل و چه بعد از دوره اسلامي از نظر جغرافيايي بخشي از ايران محسوب مي شدند.

با شروع از گوشه جنوب شرقي دريا، مسير نامشخصي وجود دارد كه ايجاد مرز مشخص براي ايران در اين منطقه را دشوار مي كند. رودخانه هاي اوزبوي، اترك و آمودريا را مي توان مرز شمال شرقي ايران دانست.

فاتحان عرب ايران، مروالرود را به عنوان مرز شرقي خود تعيين كردند. مناطق بادغيس و بوشنگ زير نظر همين وزير بود.

قبل از ظهور اسلام، چشم انداز سياسي در هرات (كنترل هپتاليان)، جوزجان، طالقان و فارياب (در تخارستان) بسيار مبهم بود، بدون اينكه درك روشني از اينكه چه كسي در هر زمان داراي قدرت بوده است.

اما با فتوحاتي كه به رهبري قتيبه بن مسلم انجام شد، اين وضعيت تغيير كرد و اين مناطق بخشي از خلافت اسلامي شد و تا شرقي ترين نقاط امتداد يافت. خوارزم، سرزميني دور، پادشاهاني داشت كه با حاكمان مسلمان روابط دوستانه داشتند.

ماورلنهار، تخارستان، فرغانه و بخش شمالي افغانستان امروزي (مركز آن در اطراف بلخ) در نتيجه فتوحات اسلامي و گسترش سرزميني در وسعت ايران گنجانده شد.

چيني ها پس از تضعيف تركان آسياي مركزي به حركت خود به سمت غرب ادامه دادند و تا چاچ، فرغانه، سمرقند و بخارا پيشروي كردند. با اين حال، آنها در نهايت پس از يك نبرد پنج روزه عقب رانده شدند و در نزديكي رودخانه تارز متوقف شدند.

در زمان امپراتوري تانگ، منطقه سغد تحت كنترل خلافت درآمد. در اواخر قرن هشتم ميلادي، اعراب نيز درگير درگيري هاي مرزي با تبت شدند.

مرزهاي تركستان، فرارود و ايران كه نواحي اطراف سير دريا و تارز را در بر مي گيرد، در زمان سامانيان ايجاد شد و بدخشان به عنوان يك منطقه مرزي عمل مي كرد.

مرز خراسان تا خجستان امتداد داشت، مرز سيستان به بُست مي‌رسيد و مرز كرمان درياچه و رودخانه مشليك را در بر مي‌گرفت و شرقي‌ترين مناطقي را كه ايران ناميده مي‌شد، مشخص مي‌كرد.

مكران و بلوچستان تا سال 925 ميلادي به اسلام گرويدند و بخشي از منطقه سند محسوب مي شدند.

سكونتگاه هاي عربي در امتداد سواحل شمالي خليج فارس ايجاد شد و ارتباط پويا و مستمر با سواحل عربي مقابل را حفظ كرد. مرز از مصب رودهاي فرات و دجله (شط العرب) تا شرق واس امتداد داشت.

ايران پيش از تاريخ چگونه بود؟

دوره ماقبل تاريخ كه به عنوان دوران پيش از تاريخ نيز شناخته مي شود، به زمان قبل از مستندسازي تاريخ يا ايجاد سيستم هاي نوشتاري اطلاق مي شود.

در اين دوره، انسان ها قادر به ثبت و ثبت زندگي و دستاوردهاي خود نبودند و در نتيجه تجارب و دستاوردهاي بشري به سرعت از بين مي رفت. در ايران، كاوش هاي باستان شناسي گسترده اي در طول 150 سال انجام شده است.

اما كاوش هاي دوران پيش از تاريخ در ايران ناهموار بوده است. در حالي كه مناطق غربي و جنوبي به طور گسترده مورد كاوش قرار گرفته اند، مناطق شمالي و شرقي نسبتا ناشناخته باقي مانده اند.

متأسفانه، دوران پارينه سنگي تا حد زيادي ناديده گرفته شده است، در حالي كه دوره نوسنگي به منظور درك توسعه تمدن بشري مورد توجه قابل توجهي قرار گرفته است.

عصر مس اوليه و مياني بر خلاف عصر مس متاخر كه به خوبي مورد مطالعه قرار گرفته است، كه براي درك شكل‌گيري حالت‌هاي اوليه مورد بررسي قرار گرفته است.

توجه علمي چنداني دريافت نكرده است. به طور مشابه، مطالعه عصر مفرغ اوليه از فقدان تحقيقات جامع رنج مي برد.

اگرچه دوره پيش از عيلام علاقه به اكتشاف را به خود جلب كرده است، اما فرهنگ يانيك در شمال غربي ايران ناديده گرفته شده است.

روند شهرنشيني و تعاملات بين مناطق در دوره برنز ميانه بررسي شده است، اما عصر برنز پسين و اوايل عصر آهن مورد توجه كافي قرار نگرفته است. پس از آن، شكل گيري دولت هاي مادها و هخامنشي به طور گسترده مورد بررسي قرار گرفته است.

دوره پارينه سنگي اوليه

كاوش‌هاي مربوط به دوره پارينه سنگي در ايران كه قدمت آنها به 12000 سال پيش مي‌رسد، ممكن است محدود باشد. اما به دليل موقعيت جغرافيايي فلات ايران، اين سرزمين پل بسيار مهمي براي شكارچيان مهاجر از آفريقا به جنوب آسيا بوده است.

آثار اين دوره در ايران عمدتاً در غارها و پناهگاه‌هاي صخره‌اي زاگرس مياني، نقاط مختلف سواحل درياي خزر و مناطق پراكنده در بيابان‌هاي مركزي كشف شده است.

كشف يك سكونتگاه هشتصد هزار ساله در آسياي مركزي نشان دهنده سكونت انسان در ايران در آن دوران است.

برخي از قديمي‌ترين آثار يافت شده در ايران، مانند آثار كاوش‌شده در كشف‌رود و گنج پر در منطقه شمالي، شواهدي از حضور انسان در ايران از دوران پارينه سنگي پايين به دست مي‌دهد.

در اين زمان، دو سنت متمايز ابزارسازي پديدار شد: يكي شامل تبرهاي تراشه‌هاي سنگي كه در شرق رود فرات، از جمله در ايران، يافت نشده است، و ديگري شامل ابزارهاي خرد كردن تراشه‌هاي سنگي كه در نواحي شرقي اوراسيا كشف شده‌اند.

پارينه سنگي مياني

اكتشافاتي از بقاياي نئاندرتال ايراني از دوران پارينه سنگي ميانه، عمدتاً در منطقه زاگرس وجود دارد. مكان هاي قابل توجه عبارتند از Varavasi و Hayvet كه با فرهنگ موستري مرتبط هستند.

دوره پارينه سنگي مياني شاهد سكونت‌گاه‌هاي انساني اوليه عمدتاً در غارهاي منطقه زاگرس بود، مانند غار قبا، غار خر و سنگ پناهگاه A. اين مكان ها در مجاورت منابع توليد ابزار سنگي موستريان قرار دارند كه نشان دهنده شيوه زندگي شكارچي-گردآورنده است.

غار شنيدار در كردستان عراق يك سكونتگاه مهم است كه به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته و به نئاندرتال ها نسبت داده شده است.

يافته هاي اين غار شباهت هاي قابل توجهي با يافته هاي سليمانيه و ديگر سكونتگاه هاي زاگرس ايران دارد. با اين حال هيچ بقاياي نئاندرتال در سكونتگاه هاي ايراني كشف نشده است.

از سكونتگاه هاي معروف منطقه زاگرس ايران مي توان به غار كوبه، غار خار و پناهگاه سنگي وراواسي در نزديكي بيستون و همچنين غار كنجي و غار ارژنه در نزديكي خرم آباد اشاره كرد.

اين سكونتگاه ها حاوي آثار سنگي، استخوان حيوانات و شواهدي از آتش سوزي اجاق گاز است، اما كمبود سازه هاي ديگر مانند ابزار چوبي و استخواني وجود دارد. به نظر مي رسد كه انسان ها در دوره هاي گرمتر در اين مناطق زندگي مي كردند.

پارينه سنگي پسين

در دوران پارينه سنگي پسين، فرهنگ هايي مانند برادوستي و زرزي در اين منطقه شكوفا شد. سكونتگاه‌هاي زاگرس در اين دوران در محوطه‌هاي باز قرار داشتند و ساختار سلسله مراتبي مشخصي از خود نشان مي‌دادند.

فرهنگ برادوستي كه از منطقه زاگرس سرچشمه مي گيرد، قديمي ترين فرهنگ دوره پارينه سنگي پسين در اين منطقه به حساب مي آيد كه بين 19000 تا 38000 سال پيش وجود داشته است.

سكونت‌گاه‌هاي منطقه زاگرس در فضاهاي باز پراكنده شده‌اند كه اندازه‌هاي مختلف آن نشان‌دهنده سازماندهي سلسله مراتبي است.

سكونتگاه‌هاي بزرگ‌تر مي‌توانست تا پنجاه نفر را در خود جاي دهد، در حالي كه سكونتگاه‌هاي كوچك‌تري نيز براي گروه‌هاي شكارچي طراحي شده بودند كه دو تا پنج نفر را براي اقامت كوتاه‌مدت در خود جاي مي‌دادند.

اين سكونت‌گاه‌ها با فرهنگ‌هاي بارادوستي و زرزياني همراه بوده است. برخلاف فرهنگ موستري دوره پارينه سنگي مياني، فرهنگ برادوستي (40000 تا 20000 سال پيش) پيشرفت هايي را در تكنيك هاي ابزارسازي نشان داد و ابزارهاي متنوع تري توليد كرد.

توليد ابزارهاي تيغه اي منعكس كننده افزايش استفاده از گياهان بود، با تيغه هاي سنگي كه براي نوك پيكان و نيزه ساخته مي شد. اگرچه روش هاي شكار مشابه دوره قبل باقي ماند، اما تنوع سلاح ها بيشتر بود.

از استخوان براي ايجاد ابزار و درپوش استفاده مي شد، در حالي كه ابزار سنگي براي آسياب قطعات اخر و دانه هاي گياه استفاده مي شد.

در حالي كه وجود رنگدانه هاي اخري نشان دهنده نقاشي بدن يا ابزار است، هيچ نقاشي غار كشف نشده است.

 اعتقاد بر اين است كه فرهنگ زرزي كه بين 20000 تا 12000 سال پيش وجود داشته است از فرهنگ برادوستي سرچشمه گرفته يا پس از مدتي توسعه يافته است.

در اين دوره ابزارهاي كوچكتري مانند ميكروليت و ميكروبرين ساخته شدند. در اواخر اين دوره از سنگ ها براي آسياب كردن بذر گياهان وحشي استفاده مي شد.

با اين حال، پايان دوره زرزي شاهد اختلال در شواهد باستان شناسي بود، احتمالاً به دليل آب و هواي نامساعد معروف به درياس جوان، كه بين 13000 تا 11000 سال پيش رخ داده است.

اين دوره با شرايط سردتر و خشك‌تر همراه بود و در نتيجه منطقه زاگرس در ارتفاعات 600 تا 1500 متري عمدتاً فاقد پوشش درختي بود.

در نتيجه، انسان‌ها مجبور شدند براي جستجوي غذا به ارتفاعات پايين‌تر بروند و با اجداد وحشي بزها روبرو شدند. در بخش شمالي شهر ايبك در ولايت سمنگان افغانستان، سكونتگاه قره‌كمر كشف شد كه آثاري متعلق به فرهنگ منشاء را آشكار كرد.

با اين حال، از فرهنگ بارادوستي متمايز است. قدمت اين سكونتگاه به 50000 سال قبل مي رسد و آثار كشف شده در آنجا شباهت هايي به آثار كشف شده در دره كور بدخشان دارد.

دوره نوسنگي و عصر مس

دوران نوسنگي در ايران از 10000 سال پيش تا 7500 سال پيش ادامه داشت. نزديك به يك هزار سال طول كشيد تا عصر نوسنگي به دليل آب و هواي سرد از هلال حاصلخيز به فلات ايران رسيد و كشاورزي را امكان پذير كرد.

سكونتگاه هاي دوران نوسنگي در ايران در مناطق مناسب براي كشت ديم قرار داشتند. برعكس، دامپروري احتمالاً قبل از گسترش به مناطق ديگر از كردستان سرچشمه گرفته است.

در حال حاضر اكتشاف بر روي نواحي غربي و جنوب غربي ايران مانند دامنه‌هاي كوه‌هاي زاگرس و دشت خوزستان متمركز شده است. اين سكونتگاه ها در مكان هاي مساعد براي كشاورزي ديم ايجاد شدند.

بين هزاره هاي 10 و 7 قبل از ميلاد، منطقه زاگرس در غرب ايران شاهد ظهور اولين جوامع كشاورزي از جمله چغاگلان، چغابانوت و چغاميش بود.

اختراع خط در ايران

در طول ماقبل تاريخ، انسان هنوز نوشتن را توسعه نداده بود. در حدود 3600 سال قبل از ميلاد، بشر با موفقيت مفهوم نوشتن را ايجاد كرد.

در ابتدا تصور بر اين بود كه سومريان (3600 ق.م) اولين كساني بودند كه خط را اختراع كردند و پس از آن مردم ميان رودان و تمدن عيلام در خوزستان بودند.

با اين حال، كاوش‌هاي اخير نشان مي‌دهد كه تمدن جيرفت در ايران ممكن است در واقع مسئول اختراع نوشتن باشد، همانطور كه در كتيبه جديدي كه در نوامبر 2007 در محوطه باستان‌شناسي جيرفت كشف شد، گواه آن است.

تمدن در ايران پيش از ورود آرياييان 

آغاز عصر مفرغ، تحولات مهمي را در ساختار اجتماعي ايران رقم زد. اين دوران شاهد افزايش چشمگير جمعيت فلات ايران بود.

مطالعات معماري و استقرار اوايل عصر مفرغ ايران دو منطقه فرهنگي متمايز را نشان مي دهد: در ميانه عصر مفرغ، فلات ايران دوره گسترده و در عين حال كوتاهي از شهرنشيني را تجربه كرد.

قطب‌هاي شهري مانند شهر سوخته، تپه حصار، تپه يحيي، شهداد و جيرفت بخش‌هاي جدايي‌ناپذير شبكه تجاري بودند كه آسياي مركزي را به سواحل جنوبي خليج فارس و درياي عمان، ايلام و مديترانه متصل مي‌كردند.

مس (منشأ آن از مركز و جنوب شرقي ايران و عمان) و لاجورد (كه از بدخشان در افغانستان و كويته در پاكستان به دست مي‌آيد) كالاهاي تجاري اوليه در اين شبكه بودند.

كه بيشتر آن براي تزئينات اداري و اداري به مناطق غربي (به ويژه رودخانه مياني) صادر مي‌شد.

ساختارهاي تشريفاتي نخبگان حاكم از اواسط هزاره چهارم قبل از ميلاد تا اوايل هزاره سوم پيش از ميلاد، مناطق اطراف دشت‌هاي فلات ايران به دليل رونق تجارت به ويژه فلزات شاهد ظهور مراكز شهري بود.

اين پديده اغلب به عنوان شاخه اي از ظهور تمدن در دوره اوروك بين النهرين در نظر گرفته مي شود. عصر برنز شاهد افزايش قابل توجه جمعيت فلات ايران بود.

اقوام و حكومت‌هاي محلي

شهر باستاني شوش در حدود سال 4395 قبل از ميلاد ظاهر شد، همانطور كه توسط تاريخ گذاري راديوكربن مشخص شد.

فلات ايران مكان‌هاي پيش از تاريخ متعددي را در خود جاي داده است كه شواهدي از فرهنگ‌هاي باستاني و سكونت‌گاه‌هاي شهري به هزاره چهارم قبل از ميلاد برمي‌گردد.

ايران امروزي در عصر مفرغ، قطب تمدن هاي مختلف از جمله ايلام، جيرفت و زاينده رود بود. عيلام، واقع در جنوب غربي نزديك رود ميانه، برجسته ترين اين تمدن ها بود و تا زمان ظهور امپراتوري هاي ايران رونق داشت.

خط ميخي عيلامي كه به موازات سومر توسعه يافت، در هزاره سوم پيش از ميلاد در عيلام پديد آمد. از حدود 3350 تا 2500 قبل از ميلاد، شمال غربي ايران بخشي از تمدن كورا-آراكس بود.

تمدن ايلام در ايران به چه زماني بر مي گردد؟

عيلامي ها تقريباً 2661 سال در جنوب غربي ايران اقامت داشتند و حكومت كردند كه از آغاز دوران پيش از عيلامي تا پايان دوره عيلام جديد را در بر مي گرفت.

امپراتوري اوليه عيلام در حدود 2700 سال قبل از ميلاد در شوش، واقع در منطقه جنوب غربي ايران تأسيس شد. قابل ذكر است، سفال هاي منقوش كشف شده در شوش كه قدمت آن به حدود 3500 سال قبل از ميلاد باز مي گردد.

نقوش هندسي پيچيده اي را به نمايش مي گذارد كه شامل تصاوير متمايز از انسان و حيوانات است. تا سال 2700 قبل از ميلاد، پادشاهي عيلام با پايتختي شوش تأسيس شد.

متعاقباً بين سالهاي 2094 تا 2047 قبل از ميلاد عيلام تحت تسلط شولگي، دومين فرمانرواي سلسله سوم اور قرار گرفت و بعدها در سال 2004 قبل از ميلاد، سلسله سوم اور توسط عيلام سرنگون شد.

افول ايلام با حمله آشوربانيپال، پادشاه آشوري، در سال 639 قبل از ميلاد به اوج خود رسيد و نتيجه آن شكست عيلاميان و غارت شوش بود.

به دنبال اين درگيري، عيلام هرگز جايگاه خود را به عنوان يك مرجع خودمختار به دست نياورد. كشف آثار ايلامي در انشان و شوش نشان از وجود تمدن شهري پيچيده در آن دوره زماني دارد.

تمدن ايلامي با تمدن دره سند در هند از طريق دريا و بلوچستان و همچنين با تمدن سومري از طريق شوش ارتباط مشترك دارد.

از جمله سازه هاي قابل توجه دوران ايلامي، چغازنبيل است، زيگوراتي با ابعاد و ويژگي هاي چشمگير قابل مقايسه با اهرام مصر.

اين بناي تاريخي كه در حدود 1250 قبل از ميلاد توسط اونتاش گال براي احترام به خداي اينشوشيناك، محافظ سوش ساخته شد، به شكل يك هرم پلكاني درآمد.

متأسفانه، در جريان حمله آشوريان به رهبري بانيپال كه منجر به ناپديد شدن تمدن زيگورات و ايلامي شد، از بين رفت. تا دوران مدرن بود كه اين سايت توسط رومن گريشمن، ايلام شناس فرانسوي كشف شد.

ورود آريايي ها به فلات ايران

نظريه هاي مهاجرت هند و اروپايي سناريوهاي مختلفي از مهاجرت هاي باستاني هند و اروپايي هاي اوليه به مناطقي در شمال غربي شبه قاره هند و سپس به شمال هند را بررسي مي كنند.

ادعاي مهاجرت هند و اروپايي اساساً ريشه در عوامل زباني دارد. موضوع مهاجرت هاي تاريخي مردم هند و اروپايي همچنان در گفتمان معاصر بحث برانگيز است.

بررسي اسكلت ها هيچ شواهد روشني از مهاجرت گسترده را نشان نداده است. در مورد خاستگاه آريايي ها فرضيه هاي متعددي از جمله فرضيه گوركاني، آناتولي، ايراني، هندي، اروپايي و ارمني مطرح شده است.

هيچ يك از اين نظريه ها مورد حمايت متفق القول در ميان محققان قرار نگرفته است، زيرا اين موضوع با پيامدهاي سياسي در هم تنيده شده است و هر شاخه از خانواده زبان هاي هندواروپايي به دنبال ادعاي رداي ميراث اصلي است.

يافته‌هاي باستان‌شناسي اخير در ارمنستان نظريه‌هاي موجود در مورد منشأ هندواروپايي‌ها (آريايي‌ها، آناتولي‌ها، و اروپايي‌ها) و زبان‌هاي هندواروپايي را به چالش كشيده و مفهوم سنتي مهاجرت به فلات ايران را رد كرده و در عوض ايران را به عنوان نقطه شروع اين امر معرفي مي‌كند.

مسير مهاجرت اين ديدگاه جديد علاقه قابل توجهي را در محافل آكادميك در سراسر جهان برانگيخته است، به طوري كه مجله هفتگي نيو ساينتيست آن را به عنوان يك لحظه محوري در تاريخ در دو شماره متوالي (23 و 30 مي 2018) ستايش كرد و تحليلي عميق ارائه كرد.

دوران باستان ايران

دوران تاريخي ايران باستان با تأسيس امپراتوري مادها آغاز مي شود و با حمله اعراب به ايران به پايان مي رسد و منجر به سقوط امپراتوري ساساني مي شود.

متون معاصر آشوري جنبه جالبي از دوران مادها را آشكار مي كند. بديهي است كه از قرن نهم تا هفتم پيش از ميلاد، مادها براي دستيابي به يك دولت متحد و سازمان يافته تلاش كردند.

برخلاف آنچه هرودوت در قرون بعدي درباره دياكو ادعا مي كند، هيچ رهبر برتر و متحدي وجود نداشت كه بتوان آن را پادشاه كل سرزمين هاي ماد ناميد.

در عوض، پادشاهان آشور با «شاهان محلي» متعددي مواجه شدند كه بر شهرهاي مختلف در قلمرو مادها حكومت مي كردند. با اين حال مادها در اواخر قرن هشتم قبل از ميلاد توانستند در غرب ايران جمع شوند و اتحاديه قبايل ماد را تشكيل دهند.

اين اتحاد براي مقابله با آشوري ها كه قبلاً در جنگ هاي حدود صد ساله به آنها حمله كرده و آنها را شكست داده بودند، نيرو مي داد. مادها حكومتي تأسيس كردند كه 120 سال حكومت كرد تا اينكه در نهايت توسط كوروش بزرگ شكست خوردند.

هرودوت بيان مي كند كه دياكو يا دياكو بنيانگذار و اولين فرمانرواي مادها بوده است. مدت زمان دقيق سلطنت دياكو موضوعي است كه در ميان مورخان مورد بحث است، اما به احتمال زياد او براي بخش قابل توجهي از نيمه اول قرن هفتم قبل از ميلاد حكومت كرده است.

دياكونوف استدلال مي كند كه دياكو ممكن است پادشاه تمام ماد نبوده، بلكه يكي از بسياري از حاكمان كوچك در منطقه بوده است. با اين حال، مخالفت او با نيروهاي خارجي و تاريخ قابل توجه او باعث شهرت او شد.

دياكو در ابتدا به دنبال حمايت ماننا براي تقويت دولت نوپاي خود بود، اما بعداً استقلال كامل را هدف گرفت و با اورارتو اتحاد برقرار كرد.

در سال 715 قبل از ميلاد، سارگون دوم، پادشاه آشور، به ادعاي خود، براي بازگرداندن نظم در مادها مداخله كرد. دياكو توسط سارگون دوم دستگير شد و چندين سال در اسارت ماند.

تحت حكومت آشور، مادها از فقر و پراكندگي رنج مي بردند و به عنوان تابعين و كمك كنندگان به آشور خدمت مي كردند. آشوري ها دياكو را به عنوان يك خراج دهنده وفادار و منظم مي ديدند.

حتي از او براي ارائه پشتيباني نظامي در طول جنگ هاي خود استفاده مي كردند. سرانجام دياكو آزاد شد و به عنوان رهبر قطعي انتخاب شد و احتمالاً پادشاه مادها خواهد شد. طبق گزارش هاي هرودوت، فروتيس، كه به كاشتري نيز معروف است.

پسر دياكو بود و نقش مهمي در اتحاد همه اقوام ماد در يك كشور واحد داشت. پس از مرگ دياكو، فروتيس رهبري قبايل مادي را بر عهده گرفت.

محققان در مورد جدول زماني دقيق سلطنت فروتيس بحث كرده‌اند، برخي پيشنهاد مي‌كنند كه از 675 تا 653 قبل از ميلاد به طول انجاميد، در حالي كه برخي ديگر دوره‌هاي مختلفي مانند 655 تا 633 قبل از ميلاد يا 678 تا 625 قبل از ميلاد را پيشنهاد مي‌كنند.

در سالهاي آغازين حكومت فروتيس، سكاها كه بين درياي مازندران و قفقاز ساكن بودند، از طريق دربند قفقاز به قلمرو مادها حمله كردند و مناطق خاصي را اشغال كردند.

فروتيس در سال 653 قبل از ميلاد با همكاري ايرانيان و كيمريان وارد جنگ عليه آشور شد. آنها حمله به نينوا، پايتخت دولت آشور را آغاز كردند و به پيروزي هاي اوليه دست يافتند.

اما در نهايت منجر به مرگ فروتيس در نبرد بعدي شد. پس از مرگ فروتيس، پسرش هووخسترا به سلطنت رسيد و از سال 633 تا 584 قبل از ميلاد سلطنت كرد.

هوواخترا به عنوان با نفوذترين پادشاه مادها ظهور كرد و سلطنت متمركزي را در ايران ايجاد كرد و موقعيت كشور را به عنوان يك قدرت مهم در جهان در آن دوران ارتقا داد.

هووخسترا به حق بنيانگذار واقعي دولت مادها و معمار اوليه امپراتوري ايران باستان شناخته مي شود. هوواخسترا در نبرد با ايلياتس، پادشاه ليديا شركت كرد و با موفقيت سرزمين هاي بالايي را در امتداد رودخانه هاليس تصرف كرد.

علاوه بر اين، هوواخترا با دولت بابل متحد شد و در نهايت با حمله به نينوا به امپراتوري آشور پايان داد. پس از سلطنت هوواخترا، پسرش ايشتويگو بر تخت سلطنت نشست و به مدت 35 سال، از 584 تا 550 قبل از ميلاد، سلطنت كرد.

شاهنشاهي هخامنشي (۵۵۰–۳۳۰ پ. م)

امپراتوري هخامنشي كه از 550 تا 330 قبل از ميلاد در مجموع 220 سال دوام آورد، يك امپراتوري باستاني بود كه توسط كوروش بزرگ تأسيس شد.

فرمانروايان اين سلسله ايراني بودند و نسب خود را به هخامنشيان مي‌رسيدند كه در ميان طوايف پارسي رهبر خاندان پاسارگاد بود. اعتقاد بر اين است كه هخامنشيان در اواخر قرن هشتم يا اوايل قرن هفتم پيش از ميلاد به وجود آمدند.

امپراتوري بر اساس قدرت و قدرت ساخته شد. هخامنشيان در ابتدا پادشاهان محلي ايران و انشان بودند، اما پس از آنكه كوروش كبير آخرين پادشاه ماد، ايشتويگو را شكست داد و ليديا و بابل را فتح كرد، پادشاهي هخامنشي به يك امپراتوري وسيع تبديل شد.

در نتيجه كوروش كبير كه از نوادگان شاه انشان، كوروش اول و كامبوجي اول بود، به عنوان بنيانگذار امپراتوري هخامنشي شناخته مي شود. ورود ايرانيان و سلسله هخامنشي به پادشاهي، رويداد مهمي در تاريخ باستان است.

امپراتوري هخامنشي به عنوان اولين امپراتوري جهان شناخته مي شود. پذيرش و مدارا مذهبي از ويژگي هاي اصلي امپراتوري هخامنشي بود. در آن زمان بيش از 49 ميليون نفر از جمعيت 112 ميليوني جهان در اين سرزمين پهناور ساكن بودند.

در دوران هخامنشيان، سي قوم مختلف زير پرچم امپراتوري متحد شدند. امپراتوري هخامنشي قلمرو وسيعي را در بر مي گرفت كه از دره سند در هند تا رود نيل در مصر و منطقه بنغازي كنوني در ليبي و همچنين از رود دانوب در اروپا تا آسياي مركزي امتداد داشت.

در اين كشور پهناور، اقوام متعددي در كنار هم زندگي مي كردند كه هر يك آداب و رسوم و فرهنگ قومي منحصر به فرد خود را حفظ كردند.

ويژگي هاي قابل توجه دولت شامل تعهد به آزادي فردي و قومي، پايبندي به قانون و نظم، حمايت از هنر و فرهنگ بومي، و پيشرفت تجارت و هنر بود.

خاوير آلوارز عيلام شناس پيشنهاد مي كند كه هخامنشيان براي هنر معماري و نقش برجسته خود از عيلاميان الهام گرفتند. كارل شفولد استدلال مي كند كه تمدني به بزرگي تمدن هخامنشي را نمي توان به طور كامل تنها از طريق تأثيراتي كه جذب كرد درك كرد.

اهميت واقعي چنين تمدني در توانايي آن در هماهنگي و ادغام اين عناصر متنوع در يك كل منسجم نهفته است. شاهان هخامنشي در طول سال مهاجرت مي كردند و مكان خود را با فصول تغيير مي دادند.

آنها در تمام سال در يك مكان نمي ماندند، بلكه هر فصل را بر اساس شرايط آب و هوايي در يكي از پايتخت هاي خود سپري مي كردند. در ماه هاي زمستان در بابل، دشتستان و شوش اقامت داشتند.

در تابستان به سمت همدان واقع در دامنه كوه الوند كه هوا خنك تر بود حركت مي كردند. در حالي كه بابل، دشتستان و شوش پايتخت هاي سياسي، اداري و اقتصادي بودند، دو شهر ديگر نيز به عنوان پايتخت هاي آييني هخامنشيان اهميت داشتند.

پاسارگاد محل برگزاري مراسم تاجگذاري پادشاهان هخامنشي بود و پارسه براي مراسم ديگر مورد استفاده قرار مي گرفت. اين شهرها زادگاه و مهد ايرانيان به شمار مي رفتند كه تخت جمشيد مهمترين آنها بود.

اسكندر مقدوني عمداً تخت جمشيد را به آتش كشيد تا نماد پايان حكومت هخامنشيان و نشان دادن تغيير قدرت باشد. پادشاهي كوروش كبير در سال 558 قبل از ميلاد در انشان و خوزستان آغاز شد و پايتخت بعداً به شوش منتقل شد.

در سال 525 پيش از ميلاد، ارتش ايران به رهبري كامبوجا دوم، مصر را به سلسله هخامنشيان ملحق كرد. نبرد ماراتون در سال 490 قبل از ميلاد اولين پيروزي يونان بر ايران را در خشكي رقم زد.

فتح اسكندر مقدوني بر آسيا در سال 334 قبل از ميلاد منجر به شكست ارتش هخامنشي در داردانل شد. داريوش سوم در سال 330 قبل از ميلاد كشته شد كه منجر به ويراني تخت جمشيد و پايان حكومت هخامنشيان در ايران شد.

پيروزي‌هاي هخامنشيان به گسترش قلمرو آنها به حدي منجر شد كه به عنوان برترين مرجع جهاني و گسترده‌ترين امپراتوري زمان خود شناخته شدند.

در اوج خود، اين امپراتوري بيش از 44 درصد از جمعيت جهان را اداره مي كرد كه بالاترين نسبتي است كه تاكنون توسط هر امپراتوري در تاريخ به دست آمده است.

امپراتوري هخامنشي به طرحي پررونق براي اداره يك دولت جهاني تبديل شد و امپراتوري هاي بعدي از دستاوردهاي آن، از جمله حكومت متمركز، سيستم جاده اي و پستي به خوبي توسعه يافته، زبان رسمي، خدمات شهري، و ارتش قدرتمند و منظم، الگوبرداري كردند.

در تاريخ غرب، امپراتوري هخامنشي به عنوان دشمن تاريخ يونان و همچنين به عنوان آزادي‌بخش يهوديان بابل شناخته مي‌شود.

تأثير اين حكومت و تأثير آن بر تاريخ جهان بسيار فراتر از مرزهاي سرزميني آن بود و تأثير قابل توجهي در جنبه هاي نظامي، فرهنگي، اجتماعي و مذهبي بر جاي گذاشت.

فتح يهوديه توسط ايرانيان، اهميت امپراتوري هخامنشي را در متون مذهبي يهوديان و مسيحيان افزايش داد. گسترش مزداسنا در اين دوران، دامنه آن را از شرق به غرب پيش برد و ميراث هخامنشي نقش برجسته اي در سياست و جنبش هاي تاريخ معاصر ايران ايفا كرد.

حكومت يونانيان (۳۳۰–۲۴۸ پ. م)

به دليل تشديد درگيري ها در مرزهاي غربي امپراتوري هخامنشي ناشي از شورش ايوني، جنگ هاي يونان و ايران شروع شد و تا نيمه اول قرن پنجم قبل از ميلاد ادامه يافت.

اين درگيري ها با عقب نشيني هخامنشيان از قلمروهاي خود در بالكان و اروپاي شرقي پايان يافت. پس از مرگ داريوش سوم در سال 336 قبل از ميلاد، اسكندر مقدوني با هدف حل تنش هاي ديرينه بين امپراتوري و يونانيان بر تخت سلطنت نشست.

فيليپ مقدوني (336-382 قبل از ميلاد) پادشاهي هاي يونان را متحد كرد و آنها را براي حمله به آناتولي بازسازي كرد.

اسكندر مقدوني با پيشي گرفتن از جاه طلبي هاي پدرش، به عنوان يك استراتژيست نظامي ماهر ظاهر شد و در چندين نبرد سرنوشت ساز بر هخامنشيان پيروز شد.

پس از آن، در سال 331 قبل از ميلاد، اسكندر يك بار ديگر در بين النهرين در نزديكي اربيل در نبرد گوگمل، كه هر دو طرف نيروهاي قابل توجهي را مستقر كردند، با داريوش سوم روبرو شد. ارتش هخامنشي از مزاياي تركيب واحدهاي نظامي جديد بهره برد.

با مجروح شدن داريوش سوم، ارتش او به هم ريخت و در نهايت به پيروزي اسكندر در نبرد منجر شد. پس از آن، بابل، استخار و شوش به دست فاتح مقدوني افتاد.

اسكندر سپس به سمت پايتخت هخامنشيان، پارسا حركت كرد و در آنجا آريوبرزن و نيروهايش را قبل از به آتش كشيدن شهر كشت. داريوش سوم به دست دو ساتراپ درگذشت.

پس از مرگ داريوش سوم، اسكندر مدعي شد كه جانشين منتخب او و ادامه سلسله هخامنشي است. اما پايان رسمي دوران هخامنشيان با نبرد دربند پارس در سال 330 قبل از ميلاد مشخص شد.

پس از مرگ ناگهاني اسكندر در سال 323 پيش از ميلاد، به دليل نبود جانشين مناسب، هرج و مرج به وجود آمد تا اينكه امپراتوري سلوكي هلنيستي در سال 312 پيش از ميلاد به وجود آمد كه بر ايران مسلط شد.

مهم‌ترين ميراث پيروزي‌هاي نظامي و سياسي اسكندر در قلمرو فرهنگ نهفته است، زيرا تمدن يوناني در سراسر سرزمين‌هاي هخامنشي تحت حكومت او و جانشينانش گسترش يافت.

در حالي كه فاتحان برخي عناصر بومي را پذيرفتند، جذب جنبه هاي مختلف تمدن يونان توسط مردم محلي قابل توجه بود.

با اين حال، پيروان دين زرتشتي سرسختانه در برابر اسكندر مقاومت كردند و به او لقب «اسكندر ملعون» دادند و او را ويرانگر امپراتوري ايران و مقدسات زرتشتي دانستند.

روستاييان كه كمتر در معرض فرهنگ يوناني بودند، طبيعتاً كمتر تحت تأثير فرهنگ يوناني قرار گرفتند.

شاهنشاهي اشكاني (۲۴۷پ. م-۲۲۴م)

امپراتوري اشكاني، تحت فرمانروايي سلسله اشكاني، در شمال شرقي ايران در پي فتح پارت و شكست امپراتوري سلوكيان در اواخر قرن سوم پيش از ميلاد به وجود آمد.

اين امپراتوري نفوذ خود را بر فلات ايران و مناطق همجوار مانند عربستان شرقي گسترش داد. امپراتوري اشكاني و امپراتوري روم به عنوان دو قدرت بزرگ جهان باستان درگير درگيري هاي مكرر بودند.

روميان كه به پياده نظام سنگين خود معروف بودند، به دليل سواره نظام برتر اشكانيان كه سريعتر، چابكتر و نيرومندتر از پياده روم بودند، براي غلبه بر پارتها تلاش كردند.

كمانداران اشكاني سوار بر اسب، ترس را در سپاه روم ايجاد كردند و در شكست هاي آنها نقشي تعيين كننده داشتند.

با وجود توان نظامي اشكاني ها، اشكانيان در جنگ محاصره اي مهارت نداشتند و مانع از آن مي شد كه هر يك از طرفين كنترل قلمرو ديگري را براي مدت طولاني حفظ كنند.

امپراتوري اشكاني كه نزديك به پنج قرن دوام آورد، از بسياري از امپراتوري هاي شرقي پيشي گرفت.

سقوط آن در سال 224 پس از ميلاد اتفاق افتاد كه اردشير بابكان، بنيانگذار امپراتوري ساساني، با سست شدن پايه هاي امپراتوري، آخرين امپراتور اشكاني را شكست داد.

با اين وجود، بقاياي حكومت اشكاني در مناطقي مانند ارمنستان، ايبريا و آلباني قفقاز براي مدت قابل توجهي باقي ماند. اشكانيان هنر، معماري، مذهب و نمادهاي سلطنتي امپراتوري متنوع فرهنگي خود را كه شامل فرهنگ‌هاي ايراني، هلنيستي و منطقه‌اي مي‌شد، بسيار پذيرفتند.

درباريان اشكاني در ابتدا آداب و رسوم يوناني را پذيرفتند، اما به مرور زمان به احياي فرهنگ و آيين ايراني كوشيدند. همه پادشاهان اشكاني نسب خود را از هخامنشيان تصديق مي كردند و خود را شاهنشاه مي ناميدند.

در سال 1330، ويلهلم كونيك، باستان شناس آلماني و همكارانش ابزارهايي از دوران اشكانيان را در نزديكي تيسفون كشف كردند.

پس از بررسي مشخص شد كه اين ابزارها در واقع باتري هاي الكتريكي بوده كه توسط ايرانيان در زمان اشكانيان ساخته و استفاده مي شده است. كونيك نام آنها را باتري بغداد گذاشت.

افشاي اين اختراع ايراني موجب شگفتي و شگفتي بي‌نظيري در سراسر جهان شد تا جايي كه برخي از دانشمندان اروپايي و آمريكايي اين اختراع ايراني را به موجودات فرازميني و بسيار باهوشي از سيارات ديگر نسبت دادند.

كه با بشقاب‌هاي پرنده و سفينه‌هاي فضايي به زمين رسيدند و دانشي فراتر از آن داشتند. متفكران و پژوهشگران ايراني. آنها به سختي قبول كردند كه ايرانيان باتري الكتريكي را 1500 سال قبل از لوئيجي گالواني ايتاليايي در سال 1786 اختراع كرده بودند. 

منبع  اصلي: https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86


اشتراک گذاری:
موضوعات مرتبط:
بازدید:

[ ۱ ]
از تاريخ ايران باستان هر چه بخواهيد در اين وبلاگ موجود است.
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به ايران باستان را بيشتر بشناسيد است.