تاریخچه سلطنت نادرشاه افشار + زمان حکم رانی
اصالت نادر شاه افشار + تاریخچه حکومت آن
در مقاله قبلی در رابطه با تاریخ ایران از ابتدا تا کنون با شما صحبت کردیم. اکنون قصد داریم تا در رابطه با یکی از پادشاهان بزرگ ایران با شما سخن به میان آوریم. نادرشاه افشار (۲۸ محرم ۱۱۰۰ ه.ق – ۱۱ جمادیالثّانی ۱۱۶۰ ه.ق) بنیانگذار دودمان افشار است که از سال ۱۱۴۸ تا ۱۱۶۰ ه.ق به عنوان شاه ایران حکومت کرد.
اقداماتی همچون دفع افغانهای هوتکی، عثمانیها و روسها از کشور، بازیابی سرزمینهای از دست رفته و یکپارچهسازی ایران، فتح دهلی، ترکستان و جنگهای پیروزمند نادرشاه باعث شهرت بسیار او شد.
او با لقبهایی همچون ناپلئونِ شرق یا ناپلئونِ ایران و آخرین فاتحِ بزرگِ آسیای میانه شناخته میشود. نادر در ابتدای جوانی به خدمت حاکم ابیورد، باباعلی بیک کوسه احمدلو رفت.
در هنگام حمله افغانها به ایران، نادر به خدمت ملک محمود سیستانی درآمد که مشهد را تصرف کرده بود. پس از توطئههای مختلف با سرداران ترکمان افشار و جلایر، نادر گروه خود را از مهاجمان تشکیل داد و با همتاهای کرد در خبوشان، برای کنترل مشهد و مقابله با ملک محمود رقابت کرد و او را شکست داد.
نقش او در سرکوب ملک محمود سیستانی، توجه تهماسب دوم را به خود جلب کرد و در سال ۱۱۳۹ ه.ق/۱۷۲۶ م، نادر و نیروی ۲٬۰۰۰ نفری خود را به خدمت گرفت.
پس از مدتی، نادر به عنوان قورچیباشی (فرمانده گارد) منصوب شد و مقام تهماسبقلی (پیشکار تهماسب) را به عهده گرفت. اعتبار او به طور مداوم افزایش یافت زیرا سپاه تهماسب را به پیروزیهای فراوان رساند.
نادر در 29 سپتامبر 1729 در جنگ با افغان های غلزائی به رهبری اشرف افغان در مهماندوست پیروز شد. با کنترل نادر، طهماسب سرانجام در دسامبر 1729 پس از میلاد در اصفهان مستقر شد و پایان حکومت افغانستان در ایران بود.
در طول بهار و تابستان 1730 پس از میلاد، نادر با موفقیت مناطق متعددی را از عثمانی پس گرفت. پس از انعقاد قرارداد صلح بین تهماسب و سلطان محمود اول، نادر به جای طهماسب به سلطنت رسید.
او همچنین نایب السلطنه ایران شد و بر پسر هشت ماهه طهماسب که نام شاهی عباس سوم را بر او نهادند نظارت کرد. در دسامبر 1733 میلادی، نادر کرمانشاه را از عثمانی پس گرفت و با احمد پاشا معاهده جدیدی برای بازگرداندن مفاد عهدنامه ذهاب امضا کرد.
به دنبال آن یک رشته نبرد بین عثمانی ها و ایرانیان در قفقاز رخ داد که با تصرف گنجه توسط نادر که توسط مهندسان روسی محاصره شد، به اوج خود رسید.
در پایان سال 1735 پس از میلاد، نادر معتقد بود که اعتبار کافی برای ادعای تاج و تخت به دست آورده است. در ژانویه 1736 میلادی، وی گردهمایی از افراد متنفذ از سراسر پادشاهی صفویه در دشت مغان تشکیل داد و این مجلس نادر را به عنوان حاکم جدید ایران برگزید.
پس از تصرف پادشاهی، هدف نظامی اولیه نادرشاه این بود که نیروهای افغان باقیمانده را که به حکومت صفویه پایان داده بودند، کاملاً در هم بکوبد. نادرشاه قندهار را با موفقیت تصرف کرد.
پس از سقوط قندهار، بسیاری از افغانها به ارتش او پیوستند و نیروهای او توسط نیروهای تازه وارد ابدال و غلزی تقویت شدند. تعقیب نادرشاه برای افغان های فراری که به مرزهای هند پناه بردند، به حمله به هند تبدیل شد.
نادرشاه گورکانیان را متهم به تامین سرپناه و کمک به افغان ها کرد. در پانزدهم ذوالقاعده 1151ق/24 فوریه 1739م در کارنال، ایرانیان قاطعانه نیروهای گورکانی را شکست دادند.
خطبه ای به افتخار نادرشاه ایراد شد و سکه هایی به نام او ضرب شد. نادرشاه محمد شاه را دست نشانده خود کرد و بخش قابل توجهی از ثروت افسانه ای خود را از او سلب کرد که شامل تخت طاووس و الماس کوه نور می شد.
علاوه بر این، او مبلغ قابل توجهی را به عنوان غرامت به مبلغ حداقل 700،000،000 روپیه خواست. نادر ده سال پیش در زمانی که ایران با هرج و مرج و بدبختی و ذلت روبرو بود دهلی را فتح کرد.
پایتخت ایران به مدت شش سال در اشغال بود و ترک ها و روس ها بسیاری از مناطق کشور را تحت کنترل داشتند. نادر توانست در عرض یک دهه تمام دشمنان ایران را شکست دهد و کشور را به عنوان قدرتی مسلط در منطقه تثبیت کند.
اغلب اتفاق نمی افتد که سرنوشت یک کشور به طور کامل به این شکل قابل توجه تغییر می کند.
نادرشاه مرزهای ایران را تا مرزهای طبیعی فلات ایران گسترش داد و از مهارت های استراتژیک خود برای جلوگیری از تجزیه و حکومت بیگانگان استفاده کرد.
تلاش های دریایی او با هدف احقاق حقوق تاریخی ایران بر آب های شمالی و جنوبی بود. فتوحات او تأثیرات گسترده ای داشت و به طور غیرمستقیم به نفع روسیه بود و به زوال امپراتوری گورکان کمک کرد.
تمرکز نادرشاه بر تجارت و قدرت دریایی، همراه با پیشینه شیعی او، دیدگاه او را برای آینده ایران شکل داد. اگر سلسله او پایدار می ماند و به دستاوردهای نظامی خود ادامه می داد.
ایران می توانست تحت حکومت او نوسازی و اصلاحات قابل توجهی را شاهد باشد. در قرن هفدهم و هجدهم این روند در فرانسه و پروس در اروپا اتفاق افتاد و به طور بالقوه میتوانست در ایران نیز رخ دهد.
اگر چنین روندی رخ می داد، ممکن بود نفوذ ایران بر جهان اسلام غالب شود و در نهایت منجر به از بین رفتن درگیری بین شیعه و سنی شود. اگر نادرشاه و فرزندانش راه مشابهی را در پیش گرفته بودند.
امروز در تاریخ ایران با پتر کبیر در تاریخ روسیه قابل مقایسه بود. نادرشاه برتری خود را بر امپراتوری گورکان نشان داد و به دستاوردهایی مشابه امپراتوری عثمانی دست یافت.
بر اساس کتاب «تاریخ ایران» جان مالکوم، حتی دو نسل پس از مرگ نادرشاه، هنوز از او با افتخار و افتخار یاد می شود. ظلم های زندگی بعدی او نه با وحشت، بلکه با همدردی دیده می شود.
با وجود کشتارهایی که انجام داد، ایرانیان او را به خاطر احیای عظمت تاریخی ایران و بازگرداندن استقلال کشور تحسین و ستایش می کنند.
او با وجود خاستگاه متواضع خود، بر قلمرو وسیعی تسلط داشت و به موفقیت های سیاسی متعددی دست یافت که در تاریخ ایران بی نظیر بود. چنین افراد استثنایی در تاریخ جهان نیز وجود دارند.
پیروزی های او بقای ایران را به عنوان یک ملت تضمین کرد و تأثیری ماندگار بر جای گذاشت. با این حال، سال های پایانی حکومت او فاجعه آمیز بود. او نه تنها به مردم زمان خود آسیب رساند، بلکه با قتل خود به پایان غم انگیزی دست یافت.
ایران پس از سقوط او فرصتهای زیادی را از دست داد و پیامدهای سقوط او در سالهای بعد مشهود بود که با هرج و مرج و تحقیر ملی مشخص شد. از این نتایج پس از مرگ او آشکار شد.
زمینهٔ تاریخی مذهب نادر شاه
رومر ادعا می کند که توطئه های مداوم درون حرم در تعیین جانشین شاه سلیمان اول نقش داشته است. علیرغم توصیه دو پسر به اطرافیانش قبل از مرگ، این پسر بزرگ او، سلطان حسین بخت بود که به لطف پادشاه، به سلطنت رسید.
عمه سلیمان، مریم بیگم. دوران سلطنت شاه سلطان حسین سقوط صفویان را رقم زد. نفوذ گروههای مذهبی، بهویژه صوفیان، در دوران حکومت شاه عباس اول کاهش یافت، اما پس از درگذشت او دوباره افزایش یافت.
موج جدیدی از علمای شیعه در زمان شاه عباس دوم وارد شد و آشکارا با صوفیان مخالفت کرد. آنها عقاید صوفیانه را به چالش کشیدند و به دنبال کنترل شاه بودند، هدفی که در زمان شاه سلیمان و پسرش شاه سلطان حسین به دست آوردند.
محمدباقر مجلسی که شاه به او اختیار داد، سیاستهای مذهبی سختگیرانهای را اجرا کرد که بر مسیحیان، یهودیان، سنیها، صوفیان و فیلسوفان تأثیر گذاشت.
این رویکرد در زمان جانشین وی محمدحسین مجلسی ادامه یافت و منجر به تفرقه و اختلاف در جامعه شد.
کاهش قدرت سلطنت، بی علاقگی شاه به حکومت و عدم پیشرفت در بخش های مختلف مانع توسعه کشور شد. علیرغم وجود نهادهای دولتی، نشانه هایی از انحطاط، به ویژه در ارتش، ظاهر شد.
حملهٔ افغانها در زمان نادرشاه
سیاست مذهبی که قبلاً ذکر شد منجر به درگیریها و خشونتهای شدید شد و پیامدهای ویرانگری را برای اهل سنت در ایران به همراه داشت. اهل سنت که عمدتاً در مناطق مرزی کشور ساکن بودند، با کمترین فشار تمایل خود را برای جدایی ابراز کردند.
این موضوع به ویژه در نواحی افغانستانی امپراتوری صفوی به وجود آمد و در نهایت به هرج و مرج تبدیل شد. این مناطق تحت نفوذ غلزایی بود.
شاه عباس اول ابدالی ها را به هرات نقل مکان کرد و رنج قابل توجهی برای غلزائی ها به بار آورد. برای مقابله با فشارهای مذهبی تحمیل شده از سوی ایران، با هند رابطه برقرار کردند.
با این حال، روابط آنها با ایران بیشتر از ارتباطات آنها با هند بود، به همین دلیل آنها در ابتدا به شورش علیه ایرانیان فکر نکردند. اما این تنها تهدیدی نبود که دولت صفوی با آن مواجه بود.
در شمال، روسیه به سواحل جنوب غربی دریای خزر حمله کرد. علاوه بر این، لزگیهای سنی شمال غرب کشور از این وضعیت ناراضی بودند و به دلیل فشارهای دولت صفوی، آنها را به کمک گرفتن از عثمانیها سوق داد.
کردهای شورشی همدان را نیز تصرف کردند و به اطراف اصفهان نفوذ کردند. خوزستان به میدان درگیری میان ایل مشعشه تبدیل شد و قبایل بلوچ به بم و کرمان حمله کردند و آن را غارت کردند.
در پی درگیری های متعدد، نفوذ حکومت صفویه در جنوب و جنوب غربی ایران کاهش یافت و در نتیجه هرج و مرج گسترده ای به وجود آمد. حکومت غلزائیان در ایران کوتاه مدت بود و با سقوط اشرف و محمود به پایان رسید.
اهمیت خاندان صفوی پس از کشتار اعضای آنها کاهش یافت. افغانها نتوانستند در برابر حملات روسها و عثمانیها مقاومت کنند، و همچنین نتوانستند ناآرامیهای پس از فروپاشی امپراتوری صفوی را فرونشانند.
آنها هیچ تلاشی برای اتحاد مجدد ایران نکردند. با وجود سقوط حکومت صفویه در اصفهان، صفویان به طور کامل از بین نرفتند. نمایندگان آنها همچنان نقشی هرچند جزئی در صحنه سیاسی ایران داشتند.
رحلت صفویان برای مردم ایران حادثهای غمانگیز بود و میل به بازگرداندن حکومت خود را برانگیخت.
این امر منجر به رقابت مدعیان متعددی برای تاج و تخت شد که هجده نفر در دوره افغانستان و دوازده نفر در دوره سلطنت نادرشاه، همانطور که در کتاب بازماندگان صفوی ذکر شده است.
حکومت افشارها یا همان افشاریه
ایل افشار اصالتاً اهل ترکستان بوده و مدت قابل توجهی در آنجا اقامت داشته اند. پس از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی، آنها به سمت غرب به آذربایجان مهاجرت کردند.
در زمان صفویه، خراسان هدف حملات ازبکان قرار گرفت. این منطقه در زمان حکومت عبدالله بن اسکندر شیبانی و پسرش عبدالمؤمن، با تهدید شهرهای خوارزم و بلخ، با وحشت مواجه شد.
افشارها علیرغم اشتراک زبان، آداب و رسوم با ترکمن های مرزی ایران، به دلیل اعتقادات شیعی خود، بر خلاف ترکمن های سنی، مورد اعتماد صفویان بودند. در کنار افشارها و قاجارها، طوایف کرد نیز توسط صفویان به خراسان کوچانده شدند.
گفته می شود شاه عباس 4500 خانوار افشار را از ارومیه به آبیورد و درغز کوچانده و 30000 خانوار کرد را در نزدیکی خبوشان اسکان داده است.
قاجارهای تبریز در مرو اسکان داده شدند و قاجارهای گنجه و قره باغ به استرآباد فرستاده شدند.
بخشی از قبیله بیات نیز به نیشابور منتقل شدند. این جابجایی دسته جمعی مردم به خراسان نقش مهمی در اتحاد و تقسیم منطقه ایفا کرد و در نهایت منجر به به قدرت رسیدن نادر شد. نادر در حالی که برای سرکوب کردها در راه بود با مرگ خود مواجه شد.
زندگی شخصی نادر شاه افشار
محمد شفیع تهرانی در نادرنامه داستان به قدرت رسیدن نادر را روایت می کند. به گفته جیمز فریزر، پدر نادر از مقامات بلندپایه ایل افشار بود. با این حال، جوناس هانوی رویکرد متواضع تری دارد و لاکهارت معتقد نیست نادر در یک «قلعه» به دنیا آمده است.
هانوی معتقد است پدر نادر فقیر بوده است، در حالی که میرزا مهدی استرآبادی داستانی از قدرت شمشیر نادر و چگونگی برگرفتن نام او از شهرت پدربزرگش نقل می کند.
اکثراً قبول دارند که نام اصلی نادر قبل از اینکه به «طهماسب قلی» ملقب شود و در نهایت نادر شود، «نظرقلی بیگ» یا «نادرقلی بیگ» بوده است.
نادر در خانواده ای فقیر از طایفه قراخلو، طایفه کوچک ایل افشار به دنیا آمد. پدرش امام قلی چوپان بود و در میان افشارها مقام محترمی داشت.
تربیت نادر ساده و متمرکز بر گله داری، کشاورزی و صنایع دستی بود. زبان مادری او یک گویش ترکی بود، اما با بزرگتر شدن به سرعت فارسی را یاد گرفت.
با این حال، او همیشه ترکی را برای مکالمات روزمره ترجیح می داد، مگر اینکه با کسی ملاقات می کرد که آن را درک نمی کرد.
نادر شاه و دوره حکم رانی
نورالله لارودی ذکر کرد که امام قلی از دنیا رفت و نادر هجده ساله بود. مهاجمان ازبک و ترکمن به آبادی های مرزی ایران و قلمرو ایل افشار حمله کردند و چند زن و مرد از ایل افشار را به اسارت گرفتند و به مارو شاه جهان بردند.
نادر به همراه مادر و برادرش در میان اسرا بودند و چهار سال اسارت را تحمل کردند. در سال 1122ق/1710م نادر به همراه برادرش به ابیورد گریخت.
لاکهارت روایت نادر و مادرش را که در سن هجده سالگی توسط ازبک ها گرفته شده بود، مناقشه می کند. این داستان توسط منابع ایرانی پشتیبانی نمیشود، اما حنوی روایت میکند که احتمالاً دو داستان از محمدکاظم را ترکیب کرده است.
نادر بارها درگیر بازیابی اجناس مسروقه از دست رفته در حملات مرزی بود و به نظر می رسد در جوانی بیشتر به تعقیب سارقان پرداخته است.
باور غالب این است که او در اوایل زندگی، بازرگانان را همراهی می کرد و آنها را از شر راهزنان حفظ می کرد.
نادر تحت فرمانروایی ابیورد، باباعلی بیک کوسه احمدلو، خدمت کرد و بخشی از همراهان او شد و وظایف خود را در ابیورد - شهری تحت کنترل ایل افشار آغاز کرد.
پس از مدتی به عنوان توپچی به عنوان «ایشیک باشی» منصوب شد. این اصطلاح را شاید بتوان در دربار متواضعانه باباعلی به «افسر منظم» ترجمه کرد.
در سال های 1127-1126ق/1715-1714م، ترکمن های یموت به شمال خراسان حمله کردند، اما نیروهای مرزی باباعلی در نبردی آنها را شکست دادند و 1400 نفر را اسیر کردند.
ظاهراً نادر در این درگیری برجسته بود و باباعلی را به او محول کرد که در اصفهان پیروزی را به شاه گزارش دهد. نادر در اصفهان خبر را به شاه سلطان حسین رساند و 100 تومان پاداش گرفت.
او ثابت کرد که برای باباعلی بیگ بسیار ارزشمند است و به اتفاق نادری منجر شد که باباعلی بیگ دو دختر خود را به ازدواج نادر درآورد. یک دختر پسر بزرگش رضا قلی و دیگری نصرالله و امام قلی به دنیا آورد.
در عهد نادرشاه در گزارش میرزا مهدی خان آمده است که سال 1136ق/1724-1723م سرآغاز دستاوردهای چشمگیر نادر بود.
در طول این مدت، نادر کنترل قلعه طبیعی کلات را به دست آورد تا خدمات خود را به باباعلی افزایش دهد و نقطه عطفی در زندگی او رقم بزند. تاریخ دقیق این رویداد در اسناد ایران نامشخص است و حنوی آن را در سال 1721 میلادی عنوان می کند.
رقبای محلی و افشارها با استحکامات مستحکم به رهبری ملک محمود سیستانی با به قدرت رسیدن نادر مخالفت کردند. کردهای درگز و آبیورد هدف مشترکی داشتند و با کردهای خوبوشان متحد شدند.
پس از فتح کلات توسط نادر، دشمنان او سعی کردند با او مذاکره کنند. سپس باباعلی تمام اختیارات خود را به نادر واگذار کرد و او شروع به جمع آوری ارتش کرد. خبر پیروزی محمود غلزائی در کلات با آغاز حکومت نادر در حدود 1721-1720 مصادف بود.
با مرگ باباعلی بیگ در سال 1723 م، دارایی خود را به نادر واگذار کرد. به دلیل درگیریهای قبیلهای داخلی، نادر نمیتوانست مستقیماً جانشین باباعلی بیک شود.
بنابراین با افسران نظامی بیتجربه در شمال شرق ایران که پس از حمله افغانها ظهور کرده بودند، قدرت را به دست گرفت.
ملک محمود سیستانی برای تثبیت خود از هرج و مرج در خراسان بهره برد، حرکتی که تأثیر زیادی بر روایت تاریخی نادر، به ویژه در دوران سلطنت طهماسب دوم داشت.
او که اهل سیستان بود و برادرش ملک اسحاق ادعا می کردند که از پادشاهان افسانه ای کیان تبار هستند. ملک محمود خود را از نوادگان سلسله صفاریان معرفی کرد که زمانی در قرن نهم و دهم میلادی بر ایران حکومت می کردند.
در بحبوحه سقوط حکومت صفوی، آنها تنها بزرگان سیستان بودند که فرصت را غنیمت شمردند تا به قدرت طلبی خود جامه عمل بپوشانند. در پی تصرف اصفهان توسط محمود قلزایی، ملک محمود مشهد را تصرف کرد.
با ورود او به خراسان، تنش هایی بین او و نادر به وجود آمد که ملک محمود سعی کرد با مخالفان نادر همسو شود.
نادر که قدرت مبارزه مستقیم با آنها را نداشت، در پاسخ به نارضایتی سران محلی از حکومت نادر در ابیورد، توسط شاه محمود ایشیک باشی و دیوان بیگی منصوب شد.
این حرکت به ظاهر نادر را با جناح ملک محمود همسو کرد. در سال 1137ق/1724م، نادر به اندازه کافی اعتماد به نفس داشت که بتواند مالک محمود را به چالش بکشد.
دلیل این تصمیم، نشانههایی بود که نشان میداد شاه محمود قصد تأسیس پادشاهی را داشت که او را در مقامی بالاتر از نادر قرار میداد.
سپس نادر مأمور شد با قبایل بیابانی ترکمن که به مرو حمله می کردند برخورد کند. راه حل های موفق او برای این موضوع شهرت او را در منطقه افزایش داد و باعث شد مبارزان بیشتری به او بپیوندند.
نادر با اتحاد با کردهای چمشگزک در خبوشان که قبلاً با او در جنگ بودند، توانست آنها را شکست دهد و آنها را تسلیم اقتدار خود کند. این پیروزی به او اجازه داد تا برای تسلط بر مشهد با مالک محمود رقابت کند.
اقدامات او توجه طهماسب را به خود جلب کرد و او سپس به سراغ نادر رفت تا در مورد همکاری علیه شاه محمود گفتگو کند. نادر موافقت کرد و به نایب حاکم ابیورد منصوب شد.
نادر با حمایت فتحعلی خان قاجار یک نیروی 2000 نفری از طوایف افشار و کرد و مجهز به توپ و زنبور بر پشت شتر گرد آورد.
رقابت بین پاسداران قاجار و افشار زمانی به نفع نادر حل شد که طهماسب او را به عنوان فرمانده اصلی ارتش خود و جایگزین فتحعلی خان قاجار کرد.
همین امر باعث شد که نادر به عنوان «قورچی باشی» منصوب شود و نقش «تهماسب قلی» - رئیس طهماسب - را بر عهده بگیرد.
پس از اینکه طهماسب فتحعلی خان را اعدام کرد، دسته ای از سران قاجار به طور موقت دستگیر شدند تا از هرگونه پیامد احتمالی قتل جلوگیری شود.
اما در نهایت به جای آنها محمدحسین خان قاجار که در واقع رقیب فتحعلی خان بود به فرماندهی نیروهای قاجار رسید. او از این چرخش وقایع بسیار خوشحال بود.
در همین حال، نادر از قبل به شکست اجتناب ناپذیر شاه محمود فکر می کرد.
او هر روز به ساختارهای پدافندی مشهد حمله می کرد. وقتی خبر کشته شدن فتحعلی خان به او رسید، ملک محمود به گمان اینکه نیروهای طهماسب ضعیف هستند، تصمیم گرفت با قوای زیادی که توپخانه هم در بر می گرفت حمله کند.
اما نادر توانست آنها را شکست دهد و مجبور به عقب نشینی کند. با وجود این عقب نشینی، مالک محمود حاضر به ترک شهر نشد. متأسفانه برای او، چند تن از افسرانش، از جمله توپچی اش، در این جریان کشته شدند و نیروی توپخانه او را بی فایده کرد.
نادر سپس با حیله گری بر مشهد مسلط شد. سرانجام در شب 11 نوامبر 1726 نادر و سربازانش پس از گشودن یکی از دروازه ها توسط پیر محمود، فرمانده کل قوای مشهد، وارد شهر شدند.
در ابتدا نادر به مالک محمود اجازه داد تا به حرم علی بن موسی الرضا پناه برد. اما چند ماه بعد متوجه شدند که ملک محمود مخفیانه با چند ترکمن مرو تماس گرفته و آنها را برای حمله به مشهد تحریک کرده است.
در نتیجه نادر دستور اعدام ملک محمود را به همراه برادر و برادرزاده اش صادر کرد. تنش ها بین نادر و طهماسب با وجود شهرت فزاینده نادر از رهبری لشکرکشی های موفق ادامه یافت.
وزرای حسود شاهزاده جوان به همراه درباریان و رهبران کرد که در گذشته با نادر درگیر شده بودند، همگی بر تیرگی روابط افزودند. سرانجام طهماسب نادر را متهم به خیانت کرد و خواستار تشکیل ارتش علیه او شد.
نادر در پاسخ، اموال طهماسب را تصرف کرد و برادرش را در حالی که برای مقابله با شاهزاده می رفت، سرپرستی مشهد را به عهده گرفت.
پس از یک سری اتفاقات توافقی حاصل شد اما تنش بین آنها پابرجا بود. نادر کنترل اوضاع را به دست گرفت، در حالی که وزرای طهماسب به توطئه علیه او ادامه دادند.
پس از سرکوب چندین شورش محلی، نادر تصمیم گرفت قاین را در جناح جنوبی خود تأسیس کند.
اقدام بعدی او این بود که قبل از پاسخ به درخواست طهماسب برای پیشروی به اصفهان، افغانهای ابدالی هرات را در پشت سر استراتژیک خود تحت سلطه خود درآورد.
متأسفانه، این برخورد اراده ها، عملیات مؤثر را از 1141-1139ق/1728-1727م متوقف کرد. در تابستان 1139ق/1727م، نادر حملات مقدماتی را بر ابدالی های افغان برای ارزیابی قدرت آنها آغاز کرد. سپاه او سنگان را در ذی حجه/سپتامبر محاصره کرد.
در 1 اکتبر 1727 میلادی، یعنی 14 صفر 1140 هجری قمری، سنگان سقوط کرد و ساکنان آن به دلیل تسلیم دروغین و خیانت قبلی، بی رحمانه قتل عام شدند. اندکی بعد، حدود 7000 تا 8000 نیروی کمکی افغان ابدالی به سمت سنگان حرکت کردند.
لشکر نادر هم اندازه بود، اما نادر برای اطمینان از امنیت آنها، به پیادههایش دستور داد که در یک سنگر پناه بگیرند. این به آنها اجازه می داد تا در برابر دشمن محافظت شوند و در همان لحظه بتوانند شلیک کنند.
نادر با تنها 500 سرباز، شجاعانه به نیروهای ابدالی حمله کرد. پس از چهار روز درگیری پراکنده، ابدالی ها به هرات عقب نشینی کردند. نادر تصمیم گرفت که آنها را تعقیب نکند و در عوض به مشهد بازگشت تا مسائل خود را با طهماسب حل کند.
اما با خروج نادر از مشهد، طهماسب به نزدیکان نادر حمله کرد و به فرماندهان دستور داد که از دستورات نادر پیروی نکنند. نادر با عجله برگشت و متوجه شد که طهماسب به سبزوار فرار کرده است.
وقتی نادر رسید، طهماسب دستور داد برای جلوگیری از ورود نادر دروازه های شهر را ببندند. نادر با محاصره شهر با توپ پاسخ داد تا اینکه سرانجام طهماسب در 7 ربیع الاول 1140ق/23 اکتبر 1727م تسلیم شد.
با وجود تلاش برای فرار در آن شب، طهماسب در دو کیلومتری شهر به اسارت نادر درآمد و به اردوگاه بازگردانده شد.
سپس به همراه دو تن از همراهانش تحت مراقبت به مشهد اعزام شد. در پی این واقعه، نادر مهر طهماسب را در دست داشت و دستوراتی به نام او صادر کرد.
متعاقبا دو تن از فرماندهان سابق طهماسب به نام های محمدعلی خان و ذوالفقار خود را والی مازندران و استرآباد معرفی کردند. اگرچه طهماسب هرگونه دخالت در این ماجرا را رد کرد، اما نادر او را به تبانی با ذوالفقار متهم کرد.
نادر در ربیع الثانی 1141ق/نوامبر 1728م لشکرکشی به مازندران را رهبری کرد و طهماسب را که همراه با محمدعلی خان تسلیم شد دستگیر کرد. ذوالفقار دعوا کرد، اما سرانجام گرفتار شد و به قتل رسید.
نادر ظرف یک ماه بر مازندران مسلط شد و سپس به روسها رسید تا گیلان را بازگرداند. در مارس 1729، نادر نوروز را در مشهد جشن گرفت و برنامه ریزی حرکت بعدی خود را به سمت هرات آغاز کرد.
او با برپایی یک ضیافت مجلل و اهدای هدایایی به افسران خود قدردانی خود را نشان داد.
ساخت نیروی دریایی برای ایران
نیروی دریایی ایران توسط نادرشاه تأسیس شد و نادرشاه از ثروتی که از هند به دست آورد برای تأمین مالی این پروژه استفاده کرد. از مازندران چوب تهیه کردند و در بوشهر شروع به کشتی سازی کردند.
علاوه بر این، آنها کشتی هایی از هند به دست آوردند و بحرین را از اعراب و همچنین عمان پس گرفتند. با این حال، لاکهارت گزارش متفاوتی ارائه می دهد.
به گفته وی، نادرشاه ابتدا یک کشتی از هلندی ها و انگلیسی ها خریداری کرد و قبل از ساخت ناوگان خود به مسقط رفت. ذکر این نکته ضروری است که هیچ مدرکی دال بر مشارکت شخص نادرشاه در این حملات دریایی وجود ندارد.
متأسفانه تلاش بلندپروازانه نادرشاه برای ایجاد نیروی دریایی و صنعت کشتی سازی قابل اعتماد موفقیت آمیز نبود. شاید حمل و نقل چوب از مازندران به بوشهر چالش مهمی بود.
با وجود این، توجه و کوشش وی به این هدف، حکایت از تشخیص این نیاز دارد. به نظر من جذاب است.
با این حال، شکست او همچنین عدم وجود عناصر اساسی مانند نهادها، سیستم ها و تخصص مورد نیاز برای ساخت و توسعه را که نادرشاه در آن دوران فاقد آن بود، برجسته می کند.
متعاقباً درگیر جنگ دیگری با عثمانی شد و نجف و مناطق دیگر را فتح کرد. این یک چرخه ثابت از نبردها و مبارزات بود.
وی پس از تصرف نجف، علمای افغانستان تا عراق را در نجف گرد آورد تا در مورد اینکه آیا مذهب جعفری باید به عنوان یکی از مذاهب شناخته شود، بحث و نظر آنان را جویا شد. بعد از چند روز مشورت، موافقت کردند و امضا کردند.
متأسفانه نادرشاه به نتیجه مطلوب نرسید، زیرا سلطان عثمانی این تصمیم را تصدیق نکرد.
بعد از سلطنت نادر شاه چه اتفاقی افتاد؟
پس از سلطنت نادرشاه، قدرت های محلی نفوذ خود را بازیافتند. در این میان کریم خان و زندیه از همه بارزتر بودند، اما در ویدئویی دیگر به آنها خواهیم پرداخت.
با این حال، ایران در بقیه قرن هجدهم وحدت و گسترش را تجربه نکرد تا اینکه قاجارها در اواخر آن قرن به قدرت رسیدند.
جالب اینجاست که قاجارها میتوانستند زودتر در سال 1726 به قدرت برسند، اگر نادر جد محترمشان، فتحعلی خان را متهم نکرده و نمیکشتند. فتحعلی خان که قبل از نادر به عنوان فرمانده ارتش طهماسب خدمت می کرد.
ابتدا از نادر برای بازپس گیری سلطنت حمایت کرد، اما بعداً تغییر سمت داد و دست راست طهماسب شد.
در نتیجه قاجارها باید صد سال صبورانه منتظر می ماندند تا سرانجام کنترل حکومت را به دست آورند. پس چرا نادرشاه یک امپراتوری ماندگار ایجاد نکرد؟ به نظر من پاسخ ساده در این است که او فاقد یک پایتخت است.
او مدت ها در مشهد بود، اما آیا واقعاً پایتخت دولتش بود؟ به نظر می رسید که نادرشاه سبک زندگی عشایری و چادر نشینی را ترجیح می دهد. بیشتر سالهای پایانی او بین کلات نادری و مشهد سپری شد که مصادف با رشد مشهد بود.
موقوفات نادر و افزایش اهمیت مشهد در ایران را می توان به دوران نادرشاه نسبت داد. درست مانند اصفهان برای صفویان قبل از او، شیراز برای سلسله زندیه بعد از او و بعد تهران برای قاجارها.
نادرشاه در درجه اول به دلیل مهارت نظامی خود شناخته شده بود. متأسفانه به نظر میرسد تاریخنگاری نظامی ما در مقایسه با سایر رشتههای تاریخی کم است، و گزارشهای معاصر عمدتاً مقالات پیچیدهای هستند که درک آنها دشوار است.
به گفته کسروی، از زمان مغولان در ایران، نوشتن غالباً مملو از بازی با کلمات و فنون ادبی بود که درک معنای واقعی را دشوار می کرد. پس از سلطنت نادرشاه، برادرزاده او به دلیل اقدام وحشیانه کور کردن پسر خود به سلطنت رسید.
پادشاه جدید سپس به حذف نوادگان نادر، از جمله پسران و نوههایش پرداخت. او سپس توجه خود را به قاجارها معطوف کرد و در آنجا حتی آقا محمدخان، پسر رهبر طایفه قاجار را که بعدها سلسله قاجار را تأسیس کرد، اخته کرد.
نادرشاه از نظر استراتژیک با خانواده های پرنفوذی مانند ازدواج پسرش با شاهزاده ای صفوی و نامگذاری نوه اش شاهرخ به افتخار تیمور، اتحادهایی ایجاد کرده بود.
شاهرخ سرانجام بر خراسان حکومت کرد، منطقهای که پس از فروپاشی امپراتوری نادرشاه در دوران احمدشاه بین دو دولت محلی دیگر گرفتار شد. واضح است که میراث نادرشاه علیرغم مقایسه های گاه و بیگاه، بیشتر شبیه تیمور بود تا ناپلئون یا اسکندر.
در ویدئویی دیگر، داستان دوم که بیشتر مربوط به ایران است، درباره درانی و کریم خان زند روایت می شود. کسروی در مقدمه کتاب نادرشاه در سال 1324 به ظالم بودن نادر اشاره کرده است.
اما آیا به این نکته توجه کرده ایم که مردم چقدر به نادر ظلم کردند؟ زمانی که ایران توسط روسها، عثمانیها و افغانها تقسیم شد و هر کدام ادعای قلمرو خود را داشتند، این یک اتفاق نادر بود.
نادر آمد و همه را متحد کرد و از بزرگان رضایت گرفت تا پادشاه شود. او به جای مشروب خواری و عیاشی، بر توسعه و تقویت کشور و حکومت متمرکز شد.
مردم به سرعت پیشنهاد کردند که صفویان باید بازگردند تا بتوانند به راحتی خلفا را مورد انتقاد قرار دهند. آنها به این هرج و مرج اذعان داشتند و از تلاش های نادر قدردانی کردند، اما اکنون زمان آن رسیده بود که خانواده او مسئولیت را بر عهده بگیرند.
آنها کی بودن؟ صفویان. اگر یکی از صفویان به پادشاهی رسید، اتفاق نادری بود، اما آنها همچنان بخشی از تبار سلطنتی بودند. هر بچه ای که پرچم صفوی را به دوش می کشید طرفدارانی داشت.